پایگاه تخصصی فقه هنر

الگوهای رفتاری امام علی (ع) و علم و هنر-ج1-ص89

كنسول روس مسلمان مى شود!

قونسول روس با شنيدن چند جمله از جملات نهج البلاغه چنان منقلب شد و تكان خورد كه بى اختيار گفت :

((اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ )).

مرحوم شيخ جعفر شوشترى داستانى را نقل مى كند (386) كه قنسول روس به يكى از علماء شيعه به عنوان اعتراض ‍ مى گويد:

شما مسلمانان بر همه ادّعاى برتريّت مى كنيد و مى گوئيد كه ما مسلمان هستيم ، در حالى كه شما نيز مانند ما مرتكب گناه و معصيت مى شويد،

پس در اينصورت مسلمانان را بر ما فخرى نيست !!

در پاسخ او گفتم :

آنهائى كه تو ديده اى معصيت كاران ما هستند، شما پيشوايان و رهبران ما مسلمانان را نمى شناسيد، آنها از لوث گناه منزّه بوده اصلا معصيت نمى كنند.

اگر مى خواهى ، كلامى از رئيس و پيشوايمان برايت بخوانم .

گفت : بخوان .

پس به خواندن قسمت هائى از نامه كريمه امام على عليه السلام كه به ((عثمان بن حنيف )) فرماندار بصره نوشته بود (387) آغاز كردم :

اَلا وَ اِنَّ لَكُلِّ مَاءْمُومٍ اِماما يَقْتَدى بِهِ وَ يَسْتَضي ئىُ بِنُورِ عِلْمِهِ اَلا وَ اِنَّ اِمامَكُمْ قَدْ اِكْتَفى مِنْ دُنْياهُ بِطِمْرِيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ اَلا وَ اِنَّكُمْ لاتَقْدِرُونَ عَلى ذالِكَ وَ لكِنْ اَعي نُونى بِوَرَعِ وَ اَجْتِهادِ وَ عِفَّةٍ وَ سَدادٍ. فَوَاللّهِ ما كَنَزْتُ مِنْ دُنْياكُمْ تِبْرا وَ لا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنائِمِها وَفْرا وَ لا اَعْدَدْتُ لِبالِى ثَوْبى طِمْرا وَ لا حِزْتُ مِنْ اَرْضِها شِبْرا وَ لَهِىَ فى عَيْنى اَهْوِنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ.

بَلى كانَتْ فى اَيْدي نا فَدَكُ مِنْ كُلِّ ما اَظَلَّتْهُ السَّماءُ فَشَحَّتْ عَلَيْها نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْها نُفُوسُ آخَري نَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللّهُ. وَ ما اَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظانُّها فى غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فى ظُلْمِتِهِ آثارُها وَ تَغَيِبُ اَخْبارُها، وَ حُفْرَةٌ لَوْ زي دَ فى فُسْحَتِها وَ اَوْسَعَتْ يَدا حافِرِها، لاَ ضْغَطَها الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرابُ الْمُتِراكِمِ، وَ اِنَّما هِىَ نَفْسى اَرُوضُها بِالتَّقْوى لَتَاْتى آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الاْ كْبَرُ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوانِبِ الْمَزْلَقِ وَ…

(( آگاه باش ، هر فردى بايد پيشوائى داشته باشد كه از وى پيروى كند و از نور دانش وى بهره مند گردد.

متوجّه باشيد كه رهبر شما از دنياى خود به دو قطعه لباس كهنه و به قرص نان براى خوراك قناعت كرده است و بدانيد كه شما قدرت و توانى نداريد مانند من زندگى نمائيد، ليكن از شما مى خواهم با پرهيزكارى ، كوشش ، عفّت و راستى مرا يارى كنيد.

به خدا سوگند از دنياى شما طلا نياندوخته و از غنيمت هاى آن ثروتى نياندوخته ام و نه براى تعويض لباس كهنه ام لباس ديگرى تهيّه كرده ام و نه يك وجب از زمين دنياى شما را تصرّف نموده ام و نه بيش از غذاى موجود زنده اى كه در اثر فشار و سختى از خور و خواب افتاده باشد براى خود غذا گرفته ام ، براستى اين دنيا در نظر من پست تر و بى ارزشتر از دانه تلخ است . آرى از تمام آنچه آسمان كبود بر آن سايه افكنده فقط فدك در دست ما بود، كه عدّه اى به آن طمع ورزيده و عدّه اى ديگر با مسامحه و ناچارى از آن چشم پوشيدند، خداوند خودش بهترين داور است .

فدك و غير فدك به چه كار مى آيد در حاليكه جايگاه هر كسى فردا، قبر است كه در تاريكى آن اثرهايش بريده و خبرهايش پنهان مى گردد، گودالى است كه اگر گوركن آن را وسيع تر حفر كند، باز سنگ و كلوخ آنرا تحت فشار خود قرار مى دهد و خاك هاى متراكم سوراخهاى آنرا مسدود مى كند.

من نفس خود را با پرهيزكارى تربيت نموده ام تا روز قيامت كه ترس ‍ آن بزرگ است ، از عذاب الهى در امان باشد و در پرتگاهها، استوار بماند. اگر ميخواستم ، مى توانستم به شهد عسل و به مغز گندم و به لباس ابريشم دست يابم ، امّا دور است كه هواى نفس من بر من چيره شود و حرص و آز مرا به انتخاب خوراكى هاى رنگارنگ سوق دهد، در صورتى كه شايد در حجاز و يمامه كسى پيدا شود كه نه دسترسى به نان داشته باشد و نه سير شدن خودش را بياد آورد. آرى محال است كه با شكم سير بخوابم و در اطراف من شكمهاى گرسنه و جگرهاى گرم باشد و يا مثل گوينده آن شعر باشم . اين ننگ برايت بس است كه با شكم سير بخوابى و در اطراف تو جگر سوخته هائى باشند كه قدح پوستى را آرزو كنند.