پایگاه تخصصی فقه هنر

الگوهای رفتاری امام علی (ع) و علم و هنر-ج1-ص88

(( سبحان اللّه جوانى عرب ، در شهرى چون مكّه ، بدون برخورد با حكيمى ، بزرگ مى شودو با اين حال سخنانش در حكمت نظرى و نكات الهى برتر از سخنان افلاطون و ارسطو قرار مى گيرد.

و با اهل حكمت عملى ، معاشرت نكرده است ، امّا از سقراط بالاتر رفته است .

ميان شجاعان و دلاوران تربيت نشده است (( زيرا مردم مكّه اهل جنگ نبوده و تجارت پيشه بودند )) امّا شجاعترين بشرى از كار در آمد كه بر روى زمين راه رفته است .

اين مرد فصيح تر از سحبان (378) و قُس (379) از كار در آمد و حال اينكه قريش افصح عرب نبودند. (380)

و درباره فصاحت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بعد از نقل سخن جعفر بن يحيى كه گفته بود:

على عليه السلام فصيح قريش است .

چنين مى گويد:

ما هرگز شكّ و ترديد نداريم در اينكه كلام على عليه السلام به جز كلام خدا و پيامبر صلى اللّه عليه واله از كلام همه انسانها از اوّلين و آخرين كه بلاغت عرب سخن مى گويند، فصيح تر است . (381)

كلام چند تن ديگر از بزرگان

جاحظ، اديب سخندان و سخن شناس معروف كه از نوابغ ادب است ، در اوائل قرن سوّم هجرى مى زيسته و كتاب ((البيان و التّبيين )) وى يكى از اركان چهارده گانه ادب به شمار مى رود، مكرّر در كتاب خويش ، ستايش فوق العادّه خود را نسبت به سخنان حضرت على عليه السلام اظهار مى دارد و از گفته هاى او بر مى آيد كه در همان وقت سخنان فراوانى از اميرالمؤ منين على عليه السلام در ميان مردم پخش بوده است . (382)

محمّد بن يوسف گنجى شافعى در مناقب و ديگران با اسناد خود از ابى صالح روايت مى كنند كه :

عدّه اى از ياران پيامبر به مذاكره نشسته بودند تا سخن به حروف تهجّى كشيده شد به اتّفاق آراء گفتند كه حرف ((الف )) در اكثر كلمات داخل شده و كمتر كلامى گفته مى شود كه از ((الف )) خالى باشد.

ناگاه اميرالمؤ منين على عليه السلام برخاست و خطبه ((بى الف )) را فى البداهه و در همان مجلس و بدون آمادگى قبلى چنين فرمود:

حَمِدْتُ وَ عَظِمْتُ مِنَّتَهُ وَ سَبَغَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ وَ تَمِّتْ كَلِمَتُهُ وَ نَفَذَتْ وَ بَلَغَتْ قَضِيَّتُهُ، حَمِدْتُهُ حِمْدَ مُقِرٍّ لِرُبُوبِيَّتِهِ…الخ . (383)

اين خطبه حدود هفت صد كلمه است بدون اينكه در كلمات آن حرف ((الف )) وجود داشته باشد.

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام خطبه ديگرى هم دارد كه در كلمات آن حرفى نقطه دار وجود ندارد.

كه اين خطبه را بدين ترتيب آغاز مى كند:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلْمَلِكِ الَْمحْمُودِ الْمالِكِ، الْوَدُودِ وَ مُصَوَّرُ كُلَّ مُولُودٍ وَ…الخ . (384)

ميكائيل نعيمه لبنانى كه يگانه اديب عصر است ، مى گويد:

حضرت على عليه السلام پس از پيامبر صلى اللّه عليه واله ، سرور عرب و بلاغت و حكمت و فهم اسرار دين و تعصّب براى حق و پرهيز از زشتى سرآمد آنان است ، من هرچه در اخبار عرب خواندم مردى نيافتم كه مانند على بن ابيطالب عليه السلام توسن لغت در همه معانى رام او شده باشد.

على عليه السلام در مواعظ دينى و خطبه هاى رزمى و نامه هاى ترغيبى و سخنان ديگر كه به مناسبت حوادث و وقايع گفته است همه با حرارت ايمان و در كسوت جمال به حدّ اعجاز دلربائى مى كند كه گويا لُؤ لُؤ هاى شاهوارند كه به حدّ كمال رسيده و طبع او، دريائى است كه اين لُؤ لُؤ هاى آبدار را بى رنج و تكلّف بيرون مى ريزد. (385)

در كتاب زيبائى هاى نهج البلاغه ، جرج جرداق مى گويد:

من مسيحى هستم و هرگاه به سخنان حضرت على عليه السلام برخورد مى كنم ، به چشم انصاف مى نگرم ، مشاهده مى كنم ، تا روزى كه انسان باقى باشد اين كلمات دُرَرْبار جاويد خواهد بود و ما مسيحيان نسبت به حضرت على عليه السلام در شگفتيم كه آن سرور را چشمه خروشان مشاهده مى كنيم . گفتار زيبا و مواعظ پر محتواى آن حضرت بگونه اى دلنشين و اثربخش است كه هر خواننده و شنونده اى تحت تاءثير آن قرار مى گيرد و بى اختيار به آن دلباخته مى شود.