پایگاه تخصصی فقه هنر

الگوهای رفتاری امام علی (ع) و علم و هنر-ج1-ص86

عمر بن عبيد، چنين پاسخ داد:

بهترين چيزى كه در مورد قضا و قدر شنيده ام سخن على بن ابيطالب عليه السلام است كه فرمود:

لَوْ كانَ الْزُورُ فى الاَْصْلِ مَحْتُوما كانَ الْمُزَوِّرُ فِى القِصاصِ مَظْلُوما

((هرگاه شرك و باطل از ناحيه خدا حتمى باشد كيفر دادن به مشرك و اهل باطل ستم خواهد بود)).

((واصل بن عطا)) نوشت :

ارزنده ترين سخن كه در اين خصوص به من رسيده است گفتار اميرالمؤ منين على عليه السلام است كه فرمود:

اَيَدُلِّكَ عَلَى الطَري قِ وَ يَاءخُذُ عَلَيْكَ الْمَضي قَ

((آيا ممكن است كه خداوند تو را راهنمائى كند و سپس راه را به روى تو ببندد ؟ ))

و عامر شعبى در پاسخ چنين نوشت :

عالى ترين بيانى كه در قضا و قدر گفته شده سخن حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است كه فرمود:

كُلَّما اَسْتَغْفِرْتَ اللّهَ مِنْهُ فَهُوَ مِنْكَ وَ كُلَّما حَمِدْتَ اللّهَ عَلَيْهِ فَهُوَ مِنْهُ

((هر كارى كه براى آن از خدا طلب آمرزش كنى از تو مى باشد و هر عملى كه براى آن خدا را ستايش نمائى از اوست كه توفيق آن عمل را به تو عنايت كرده )).

پس از آنكه اين نوشته ها به عنوان پاسخ به دست حجّاج رسيد و از مضمون آنها آگاهى يافت گفت :

اين پاسخ ‌ها را از چشمه صاف و زلالى كه علم و دانش از آن مى جوشيد دريافت كرده اند. (369)

سخن چند تن از مشاهير ادب و هنر

جبران خليل جبران ، مرد هنر و ذوق عربى ، صاحب افكار نو و بديعى است .

پيرامون حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى گويد:

امام على عليه السلام موجودى است كه بالاترين كمال ممكن را در يافته و به مُنتهاى فضيلت وجودى رسيده ، با روح كليّه (يا انسان كامل ) يكى شده و از آن جدائى ندارد.

امام على عليه السلام نخستين كسى از مردم عرب است كه آواز اين روح را به گوش جهانيان رسانيد، چون دلش از اين منبع سيراب گشته و زبانش اين سرودهاى آسمانى را پى در پى فرو مى خواند.

او با چند تن ديگر بر جائى بلند كه مشرف بر جهان است ، ايستاده و مى بينند و خبر مى دهند، گفتارشان وحى و سخنانشان خبرى سماوى است .

بلاغت امام على عليه السلام روشنائى است كه همه راه ها را روشن ساخته ، امّا عرب در آن متحيّر ماند و به واقعيّت آن پى نبرد، جماعتى تاريكى ايّام جهالت را بر آن ترجيح دادند و در پيچاپيچ آن راهها سرگردان ماندند و پى سود جويان و مردم فروشان را گرفتند.

دو طايفه شيفته على بن ابيطالب عليه السلام هستند ؛

يكى خردمندان پاكدل ، و ديگرى نيكو سرشتان با ذوق .

و آنها كه از حضرتش روى برگرداندند نه خوى پاك داشتند و نه فطرت بى آلايش . (370)

معاويه كه مخالف شماره يك آن حضرت به شمار مى آمد با اين وصف درباره فصاحت آن حضرت سوگند ياد مى كند و مى گويد:

جز على بن ابيطالب كس ديگرى فصاحت و بلاغت را در ميان قريش ‍ زنده نكرد و بسط نداد.

و ابن ابى الحديد نيز مى گويد:

اگر همه فصحاى عرب گرد هم آيند سزاوار است آنها در برابر فصاحت سخنان فرزند ابيطالب به عنوان تعظيم و تقدير سرفرود آورند، چنانكه شعراء به شعر عدى بن رقّاع (371) سجده كردند. (372)

شيخ محمّد عبده (373) مى گويد:

از كلمات على عليه السلام نه فقط روح بلاغت ، فصاحت ، حكمت و فضيلت را حِسّا ميتوان مشاهده كرد، بلكه واقعا اعجاز را در آن ميتوان ديد، آن بزرگوار گاهى با كلمات خود انسان را به ملكوت اعلى سير مى دهد و زمانى متوجّه اوضاع مادّى جهان مى سازد.

شجاعت و صلابت را به نحوى مجسّم مى سازد كه پشت مردان بى باك را به لرزه مى آورد، در مقابل ، رحم و شفقت را بطورى شرح مى دهد كه قلب سخت هر مخلوق سنگدلى را هم متاءثّر مى كند. (374)