پایگاه تخصصی فقه هنر

الگوهای رفتاری امام علی (ع) و علم و هنر-ج1-ص48

پس از دفن رسول خدا صلى اللّه عليه واله طبق سفارش آن بزرگ پيامبر صلى اللّه عليه واله امام على عليه السلام قرآن را به همان ترتيبى كه نازل شد و رسول خدا صلى اللّه عليه واله بر او املاء فرمود همراه با تفسير و شاءن نزول آيات همه را يكجا نوشت كه همواره در اختيار امامان معصوم عليه السلام قرار داشت . (162)

رونق علم نحو براى حفظ قرآن

وضعيت زبان عرب در صدر اسلام

علم نحو براى حفظ لغت از آشفتگى و تحريف ، و نيز در معناى كلام عربى ، اهميّتى بسيار دارد، تا آنجا كه گاهى با تبديل كسره به فتحه ، معناى يك كلمه تغيير مى كند كه در بعضى موارد مستلزم كفر است . (163)

قواعد زبان عرب تا عصر خلافت حضرت امير كشف و تنظيم نشده بود،

و نوشتن كلام عربى بدون اِعراب گذارى انجام مى گرفت .

قرآن و سائر نوشته ها و نامه ها بدون اِعراب بود.

و مردم قانون ((اِعراب گذارى )) را نمى دانستند،

امّا كارِ آموختن قواعد زبان عرب ، براى ساكنين جزيرة العرب كه با غير عرب آميزش نداشتند، به طور طبيعى انجام مى گرفت ، يعنى يك طفل عرب با يادگيرى سخن گفتن ، آن قواعد ساده را به آسانى مى آموخت ، به خصوص ‍ آنكه فرهنگ عرب قبل از اسلام در جاهليّت بسيار اندك و در حول يك زندگانى ساده دور مى زد كه عبارت بود از آب ، نان ، گوشت ، شتر، صحرا، شمشير، نَسَب ، جنگ قبيله اى ، و مانند آن .

پس از نزول قرآن كريم ، فرهنگ عرب به فرهنگ اسلام تبديل و داراى ابعاد گوناگونى شد كه :

صفات پروردگار جهان

و شناخت انبياء

و احوال قيامت

و اخلاق و احكام اسلامى و ارزش هاى اخلاقى به ان اضافه گرديد،

ليكن پس از فتوحات مسلمانان و آميزش آنان با افراد غير عرب چونان ايرانيانِ ساكن شهر كوفه ، كه ايشان را حمراء مى ناميدند.

و اهل سند و هند ساكن در بصره كه ايشان را ((سبابجه )) و ((زطّ)) مى ناميدند. (164)

و اقباط در اسكندريّه

و هجرت مسلمان هاى عرب به كشورهاى آفريقا و هند و سند و بلخ و بخارا، همه و همه عامل اين شد كه لغت عرب آشفتگى پيدا كرده بگونه اى كه كودكان عرب بواسطه معاشرت با همسالان غير عرب به جاى آنكه زبان فصيح عرب را از قوم و قبيله خود بياموزند، از كودكان غير عرب مى آموختند، علاوه بر آنكه گاهى مادران اين اطفال زنانى بودند كه در فتوحات از اقوام قبط و فرس ‍ و روم اسير شده بودند و اين كودكان سخن را از مادر غير عرب ، يا كلفت و نوكر غير عرب ، در خانه مى آموختند.

در نتيجه چنان آشفتگى در زبان نسل جديد عرب پديد آمد كه نزديك بود به تدريج لغت عرب مانند زبان بعضى از ملل قديمه از بين برود،

تا آنجا كه جز معدودى از متخصّصين در هر عصر، نتوانند آن زبان را بدرستى پاس دارند و اين مشكل پديد آمد كه خواندن و فهميدن قرآن و سنّت پيامبر صلى اللّه عليه واله جز براى معدودى امكان نداشته باشد.

آغاز اين آشفتگى ها در زبان عربى در نيمه اوّل قرن اوّل هجرى بود.

داستان تاءسيس علم نحو

ابوالاسود دوئلى كه يكى از اصحاب و شاگردان حضرت امير بود، داستان تاءسيس ‍ علم نحو يا قانون اعراب گذارى در زبان عربى را چنين حكايت مى كند:

روزى بر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام وارد شدم ، ديدم آن حضرت در حال فكر و انديشه است ، به من فرمود:

در شهر شما ((كوفه )) قرآن را غلط مى خوانند. (165)

مى خواهم كارى كنم تا لغت عرب از اين آشفتگى بيرون آيد.

گفتم :

يا اميرالمؤ منين اگر اين كار را بكنيد لغت عرب را زنده كرده ايد.

بعد از چند روز خدمت آن حضرت رسيدم ، نوشته اى به من داد كه در آن زيربناى علم نحو را نوشته بود و از تقسيم كلمه به اسم و فعل و حرف و تعريف آنها شروع مى شد.