پایگاه تخصصی فقه هنر

الگوهای رفتاری امام علی (ع) و علم و هنر-ج1-ص29

1 شيخ سليمان حنفى با اسناد خود از اصبغ بن نباته نقل كرد كه گفت :

شنيدم از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود:

اِنَّ رَسُولَّ اللّهِ، عَلَّمَنى اَلْفَ بابٍ، وَ كُلِّ باب مِنْها يُفْتَحُ اَلْفَ بَّابٍ،

فَذاكَ اءلْفْ اءلْفْ بَابٍ، حَتّى عَلِمْتُ ما كانَ وَ ما يَكُونُ اِلى يَوْمِ القِيامَةِ و عَلِمْتُ عِلْمَ المَنايا وَ الْبَلايا وَ فَصْلَ الْخِطابِ. (89)

(( همانا پيامبر صلى اللّه عليه واله تعليم داد به من از علم هزار باب كه از هر باب آن هزار باب براى من باز شد، در نتيجه يك ميليون باب علم بر من كشف گرديد، تا اينكه دانستم آنچه را كه واقع شده و آنچه را كه تا قيامت واقع مى شود، و دانستم علل گرفتارى ها و آرزوها، و جدا كردن حقّ از باطل .))

2 علاّمه محدّث هروى ، در كتاب اربعين خود روايت كرد كه ، امام على عليه السلام فرمود: عَلَّمَنى رَسُول اللّهِ صلى اللّه عليه واله اَلْفَ بابٍ مِنَ الْعِلْمِ فى كُلٍّ بابٍ الْفَ بابٍ.

پيامبر خدا صلى اللّه عليه واله هزار باب از علم بر من آموخت كه از هر باب بر من هزار باب ديگر گشوده شد. (90)

3 از آن حضرت روايت شده كه فرمود:

عَلَّمَنى رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه واله الْفَ بابٍ مِنَ الْعِلْمِ فَفَتَحَ لى مِنْ كُلِّ بابٍ اَلْفَ بابٍ. (91)

(رسول خدا هزار باب علم به من آموخت كه از هر باب ، هزار باب ديگر برويم گشوده شد).

4 از عبداللّه بن مسعود روايت شده است كه گفت :

روزى پيامبر خدا صلى اللّه عليه واله حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را به خلوت طلبيد و با او رازهاى بسيار گفت ، چون برگشت سئوال كردم :

ميان شما و پيامبر صلى اللّه عليه واله چه عهدى بسته شد؟

امام على عليه السلام فرمود:

پيامبر خدا صلى اللّه عليه واله هزار باب از علم بر روى من گشود كه از هر باب آن هزاران باب ديگر مفتوح گرديد. (92)

5 و نيز على عليه السلام فرمود:

اَيُّها النّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى اللّه عليه واله اَسَرَّ اِلَىَّ اءَلْفَ حَديثٍ، فى كُلِّ حَدي ثٍ اَلْفَ مِفْتاحٍ.

((اى مردم همانا پيامبر خدا صلى اللّه عليه واله اسرارى از هزار حديث بر من آموخت و از هر حديثى هزار باب از علم بر من گشوده شد كه از هر باب هزار كليد از اخبار عالم بود.)) (93)

6 از امام صادق عليه السلام نقل شد كه فرمود:

پيامبر خدا صلى اللّه عليه واله در همان بيمارى كه به واسطه آن از دنيا رفت ، به عايشه و حفصه فرمود:

دوست مرا به نزد من دعوت كنيد.

ايشان هر يك به سراغ پدر خود فرستادند، چون آمدند، رسول خدا صلى اللّه عليه واله به آنها توجّهى نكرد و از آنها اعراض نمود.

رسول خدا صلى اللّه عليه واله بار ديگر فرمود:

دوست مرا بياوريد.

اين بار به سراغ على بن ابى طالب عليه السلام فرستادند، آن حضرت حاضر شد.

پيامبر خدا صلى اللّه عليه واله وقتى على عليه السلام ديد او را در آغوش ‍ كشيد.

سپس با او به گفتگو پرداخت .

حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام چون از حضور پيامبر صلى اللّه عليه واله آمد از او سئوال كردند:

دوست تو با تو چه كرد؟

فرمود:

پيامبر صلى اللّه عليه واله هزار باب از علم به من آموخت كه از هر بابى هزار باب ديگر بر من گشوده شد. (94)

7 اصبغ بن نباته مى گويد:

ما در كوفه در حضور اميرالمؤ منين عليه السلام بوديم ، آن حضرت بيت المال را تقسيم مى كرد، در اين حال زنى از باقيمانده گان خوارج وارد شد و گفت :

يا اميرالمؤ منين عطاى هر طايفه را دادى ، بجز طايفه ما كه چيزى به ما نرسيده است !!

امام على عليه السلام به او فرمود:

ساكت باش اى زن بدزبان و اى زنى كه حيض مى بينى ، امّا نه مانند حيض ديدن ديگر زنان .

و زن از مسجد بيرون رفت .

عمرو بن حريث (يكى از مخالفين امام و از حاضرين بود) در پى او بيرون شد و به او گفت :