الگوهای رفتاری امام علی (ع) و علم و هنر-ج1-ص22
امام على عليه السلام او را سوگند داد كه آيا خوارج از نهر عبور كرده اند.
گفت : آرى
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
لَمّا عَزَمَ عَلى حَرْبِ الْخَوارِجْ، وَ قي لَ لَهُ: إ نَّ الْقَومَ عَبَروا جِسْرَ النَّهْرَوان !
مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَاللّهِ لاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ، وَلاَ يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ.
يعني بالنطفة ماء النهر، وهي اءفصح كناية عن الماء و إ ن كان كثيرا جما. و قد اءشرنا إ لى ذلك فيما تقدّم عند مضيّ ما اءشبهه .
(به هنگام حركت براى جنگ با خوارج شخصى گفت ، خوارج از پل نهروان عبور كردند، امام على عليه السلام فرمود:)
خبر از قتلگاه خوارج
قتلگاه خوارج اين سوى نهر است ، به خدا سوگند از آنها جز ده نفر باقى نمى ماند، و از شما نيز ده نفر كشته نخواهد شد. (54)
(منظور امام از ((نطفه )) آب نهر است كه از فصيح ترين كنايه در رابطه با آب هر چند زياد و فراوان باشد.)
و فرمود:
((سوگند به خدائى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد پيش از آنكه آنها به منطقه (اِثلاث ) و (فضر بوازن ) برسند، خدا آنها را خواهد كشت ))
در اين خبر غيبى ، هم قتلگاه خوارج و هم تعداد كشته هاى آنها و تعداد فراريانشان را دقيقا بيان فرمود.
جوانى كه همراه امام على عليه السلام بود با خود گفت :
آيا على عليه السلام علم غيب دارد؟
وقتى به منطقه نظامى رسيدم بايد اظهارات امام را شخصا بررسى كنم .
وقتى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به خوارج نزديك شد، همه با ناباورى ديدند كه آنها از نهر عبور نكرده و اين سوى پُل نهروان آماده جنگ مى باشند.
آن جوان با شگفتى تمام از اسب پياده شد و خود را بر پاى امام على عليه السلام افكند و گفت :
من نسبت به شما دچار شك و ترديد بودم امّا هم اكنون به يقين رسيده ام مرا ببخش .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
اِنَّ اللّهَ هَُوَالَّذِى يَغْفِرَ الذُّنُوب
((همانا تنها خدا گناهان را مى بخشد))
در پايان جنگ كه كشته ها را شمارش كردند ديد كه : رقم كشته هاى خوارج و فراريان آنها و آمار شهداى لشگر امام على عليه السلام همان است كه آن حضرت اطلاع داده بود، آنگاه فرياد اللّه اكبرها بلند شد. (55)
ثابت ثمالى از سويد بن غفله نقل مى كند كه :
روزى اميرالمؤ منين عليه السلام در مسجد كوفه مشغول سخنرانى بود كه شخصى برخاست و گفت :
اى اميرمؤ منان من از (وادى القرى ) مى گذشتم ديدم كه (خالد بن عرفطة ) از دنيا رفت براى او استغفار كنيد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام سخنرانى را قطع كرد و فرمود:
او نمرده و نمى ميرد تا هنگامى كه سرلشگر گروه گمراهى شود كه پرچمدار آن (حبيب ابن حمار) است .
شخصى برخاست و گفت :
يا اميرالمؤ منين : حبيب ابن حمار من هستم و من از شيعيان و دوستداران شما مى باشم .
امام على عليه السلام به او نگاه كرد و فرمود:
تو حبيبى ؟
پاسخ داد: آرى .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
اَما وَاللّهِ اِنَّكَ لَحامِلُها وَ لَتَحْمَلَنَّها وَ لَتَدخُلَنَّ بِها مِن هذا الْباب
(اشار الى باب الفيل بمسجد الكوفه )
((سوگند به خدا تو حمل كننده آن پرچمى و آنان را از اين در مسجد (باب الفيل ) وارد خواهى كرد.))
ثابت ثمالى در ادامه مى گويد:
من زنده بودم كه خالد سرپرست و حبيب پرچمدار لشگرى بود كه براى كشتن امام حسين عليه السلام به كربلا رفتند و از (باب الفيل ) وارد مسجد كوفه گرديدند. (56)
در حكومت خليفه سوم بسيارى از حد خورده ها، يهودى زاده هاى شكست خورده ، به دستگاه او جذب شدند كه توانستند ضربه هاى مهلكى به امّت اسلامى بزنند، يكى از آنها (مروان ) يهودى فرزند (حَكَم ) بهودى بود كه رسول خدا او را به بيرون شهر مدينه تبعيد كرد، امّا مروان توانست داماد خليفه سوم شده در كادر رهبرى نفوذ كند كه در قتل خليفه سوم نيز دست داشته و در جنگ جَمَل شركت كرده بود، وقتى دستگير شد و او را خدمت امام على عليه السلام آوردند گفت :