حرمت مجسمه سازی و نقاشی-ج1-ص19
در سند اين روايت، عبدالله بن مُسكان، از اصحاب اجماع، واقع شده است و بر همين اساس، روايت را بعضى از بزرگان، چون شهيد ثانى در مسالك و فاضل نراقى در مستند الشيعه صحيح و معتبر دانسته اند.
فاضل نراقى مى نويسد:
(والمروى فى الخصال وفى ثواب الأعمال صحيحاً عن عبداـ بن مُسكان المجمع على تصحيح مايصح عنه.)
آنچه در خصال و ثواب الاعمال صدوق، به طور صحيح از عبدالله بن مسكان نقل شده، معتبر است; زيرا اجماع شده بر تصحيح آنچه از ايشان نقل شده باشد.
لكن اعتمادِ بر اجماع منسوبِ به كشى راجع به عمل و استناد اصحاب بر رواياتى كه اصحاب اجماع در سند آنها واقع شده باشند، مبنايى است و گروهى اين مطلب را قبول ندارند; از اين روى، حديث را به خاطر اين كه محمدبن مروان مجهول است، ضعيف شمرده اند.
محقق اردبيلى، در مجمع الفائده و البرهان، صحت سند حديث را مورد تأمل و اشكال قرار داده مى نويسد:
(وقال فى شرح الشرائع انها صحيحة. ولكن لى فى الصحة تأمل لان محمدبن مروان غيرظاهر التوثيق فانّه مشترك والظاهر من كتاب ابن داوود انه الشعيرى الذى قال فيه من اصحاب الباقر والصادق، عليهما السلام، ممدوح. لان غيره غيرثابت نقله عن الصادق عليه السلام وانت تعلم ان ذلك لايوجب توثيقاً حتى يكون خبره صحيحاً بل ولا امامياً حتى يكون حسناً157.)
شهيد، در شرح شرايع، اين روايت را از نظر سند صحيح شمرده است ولكن، به نظر من در صحت آن، اشكال است; زيرا محمدبن مروان، كه در سند آن واقع شده، توثيق نشده، چون وى، مشترك است بين چند نفر و آنچه از كتاب ابن داوود استفاده مى شود، وى محمدبن مروان شعيرى است كه كشى او را از اصحاب امام باقر و صادق، عليهما السلام، به شمار آورده مدح شده است. و امّا غير شعيرى، ثابت نشده كه از امام صادق حديث نقل كند و مدح و توثيق شده باشد. پس وى مشترك بين ضعيف و موثق است. و در نتيجه حكم به اعتبار حديث وى نمى توان كرد.
محقق سبزوارى، در كفاية الاحكام نظر شهيد را مورد مناقشه قرار داده و مى نويسد:
(وعَدَّ الروايةَ من الصحاح وفى صحتها نظر وكذا باقى الروايات الواردة فى هذا الباب ليس شيئ منها نقيّ السند158.)
شهيد در مسالك اين روايت را صحيح شمرده است ولكن در صحت آن اشكال است و همچنين بقيه روايات اين باب، هيچ كدام از آنها از نظر سند، تمام نيستند.
علاّمه مجلسى، در ملاذ الأخيار159 و مرآت العقول160، حكم به ضعف سند كرده و آن را مجهول شمرده است.
در هر صورت، اشكال مهم با قطع نظر از اشكال در سند، همان مناقشه دلالى است كه التزام به ظاهر اين حديث و حكمِ به استحقاق عذاب و جاودانگى در آتش، متناسبِ با جُرم مجسمه سازى نيست. پس به مناسبت حكم و موضوع بايد مجسمه سازى به انگيزه بت سازى و ترويج بت پرستى و يا همانندى به خالق و تلاش براى بازگشت انديشه شيطانى شرك باشد.
مرسله ابن ابى عمير
مرسله ابن ابى عمير را نيز، آنان كه به مراسيل وى اعتماد دارند، حجت و معتبر مى دانند، لكن بسيارى از محققان كه اين مبنى را نپذيرفته اند و معتقدند كه بايد مروى عنه ابن ابى عمير معلوم باشد تا برابر تحقيق و موازين و ملاكات رجالى مشخص شود كه ثقه و مورد اعتماد است يا خير. روى مبناى اين گروه، حديث بى اعتبار خواهد بود و امّا بحث دلالى در روايت نخست بيان شد.
روايت حسين بن منذر
حسين بن منذر، مشترك بين ابن طريفة بجلى كوفى و ابن اخى حسّان است. هيچ كدام، توثيق نشده اند. در رجال كشى، از محمدبن سنان نقل شده:
حسين بن منذر مى گويد: محضر امام صادق(ع) نشسته بوديم و با امام گفت وگو مى كرديم.
معتّب، به من گفت: خيلى مزاحم امام نشويد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
(دَعْهُ فانّه من فراخ الشيعه161.)
اى مُعتب او را آزاد بگذار، تا حرفش را بزند. او، از جوجه [بچه] هاى شيعه است.
اين روايت، نمى تواند دليلِ توثيق حسين بن منذر باشد، زيرا:
اولاً، خود محمدبن سنان مورد اشكال است.
ثانياً، راوى اين حديث خود حسين بن منذر است! با روايت خود او نمى شود توثيق او را اثبات كرد!
ثالثاً، اين گونه تعابير، دليل مدح و توثيق نيست.
بنابراين حسين بن منذر توثيق ندارد و مجهول است.
امّا ابان بن عثمان، كه در سند حديث واقع شده، علامه در خلاصه و برخى ديگر، وى را فاسد المذهب مى دانند و واقفى و گاهى گفته شده از ناووسيه162 است، لكن در رجال كشى جزء اصحاب اجماع به شمار آمده است. اگر كسى اجماع كشى را بپذيرد، روايت مى شود معتبر. اما كسانى كه صرف وقوع يكى از اصحاب اجماع را در سند روايت، كافى در اعتبار سند نمى دانند، حديث را ضعيف خواهند دانست و غير معتبر.
مهم در اين گونه احاديث، همان اشكال دلالتى است كه پيش از اين بيان كرديم.
روايت سعدبن طريف
در سند اين روايت، ابى جميله، مفضل بن صالح اسدى نخاس، واقع شده و وى در كتابهاى رجالى مورد طعن و ذم قرار گرفته است.
علامه در خلاصه مى نويسد:
(مفضل بن صالح ابوجميلة الاسدى النخاس مولاهم ضعيف كذّاب يضع الحديث163.)
ابوجميله، ضعيف و دروغ گو و سازنده حديث است.
قُهپايى، در مجمع الرجال از ابن غضائرى، عبارت خلاصه علامه را در حق ابى جميله نقل مى كند164.
چنين پيداست كه تضعيف علامه، به استناد ابن غضائرى نباشد، بلكه خود ايشان به اين مطلب رسيده است، از اين روى، در بسيارى از موارد كه ابن غضائرى اشخاص را تضعيف كرده، علامه نقل مى كند و با نظر وى، مخالفت، يا سكوت مى كند. افزون بر اين، اگر هم به استناد تضعيف ابن غضائرى، علامه تضعيف كرده باشد، معلوم مى شود كتاب ابن غضائرى در دسترس و اختيار علامه بوده است.
نجاشى هم ابى جميله را تضعيف كرده است:
(ان ضعف المفضل بن صالح كان من المسالم عليه عند الاصحاب165.)
ضعف مفضل بن صالح، مورد اتفاق همه اصحاب ماست.
شيخ طوسى، در فهرست و رجال، با اين كه ترجمه و بيوگرافى ايشان را ذكر كرده، ولى هيچ گونه توثيق و مدحى نكرده، بنابراين، اعتماد بر او مشكل است.
و امّا توثيق آقاى خويى، به استناد شهادت ابن قولويه در كامل الزيارات، اولاً، مورد مناقشه است، ثانياً خود ايشان از اين مبنى برگشته166 و برابر رأى نهايى وى، ابى جميله ضعيف خواهد بود.
آقا باقر وحيد بهبهانى، ابى جميله را مدح كرده، بدان خاطر كه بزرگان از ايشان نقل حديث كرده اند167.
روشن است نمى شود بر اين سخن اعتماد كرد و ابى جميله را مدح كرد.
امّا سعدبن طريف: ابن غضائرى وى را تضعيف كرده است. نجاشى درباره او مى گويد:
(يرف وينكر168.)
علامه، پس از نقل تضعيف ابن غضائرى و نظر كشى مبنى بر اين كه او از ناووسيه بوده است و نقل عبارت نجاشى، خود او سكوت مى كند، نه توثيق مى كند و نه تضعيف. گويا به نظر علامه مجهول است169.
شيخ طوسى رجال، در حق او گفته است: (صحيح الحديث).
آقاى خويى، براساس استناد به اين سخن شيخ و اعتماد بر شهادت ابن قولويه در كامل الزيارات، وى را ثقه مى شمارد در هر صورت، وثاقت سعد بن طريف محرز و معلوم نيست، يا ضعيف است و يا دست كم، مجهول.
ايراد مهم ما، در اين روايات، مناقشه دلالتى است كه پيش از اين بيان كرديم.
جاى دقت و درنگ است كه تفسير يا تطبيق آيه: (ان الذين يؤذون اـ ورسوله) كه در حديث سعدبن طريف به مجسمه سازان و نقاشان معنى شده، در بسيارى از كتابهاى تفسيرى اهل سنت نيز مطرح شده است.
سيوطى در درالمنثور مى نويسد:
(اخرج ابن جرير و ابن ابى حاتم عن عِكْرَمةَ فى قوله تعالى: انّ الّذين يُؤذون اـ ورسولَه، قال: اصحاب التصاوير170.)
كسانى كه خدا و رسول را اذيت مى كنند، صورتگرانند.
و نيز از قتاده از كعب نقل مى كند.
(واما من آذى اـ فالذين يَصوّرون ولايحيون171.)
اذيت كننده گان خدا كسانى هستند كه صورتگرى مى كنند و آن صورتها را زنده نمى كنند.
قرطبى نيز در جامع الاحكام نظير حرف سيوطى را ذكر مى كند172.
وامّا در تفاسير شيعه، چه تفاسير روايى مانند نورالثقلين، برهان و صافى و چه غير روايى مانند: تبيان و مجمع البيان در ذيل اين آيه، نه حديثى كه آيه را به صورتگران تفسير كند ذكر شده و نه خود اينان، متعرض اين معنى شده اند.
به نظر مى رسد، تفسير و تأويل آيه به اين معنى، يك جريان فكرى و سياسى است كه در حقيقت خواسته اند راه گم كننده وگرنه اذيت خدا و رسول خدا در آيات و روايات قطعيِ پيش شيعه و سنى معنى شده است و افراد و اشخاص اذيت كنند نيز با ذكر نشانها معرفى شده اند. در هر تقدير، روايت سعدبن طريف، با قطع نظر از اشكال سندى، از نظر دلالت نيز، اشكال دارد كه پيش از اين، بحث كرديم. و در نتيجه از اين احاديث نه مدعاى شيخ كه حرام بودن نقاشى است اثبات مى شود، و نه مدعاى مشهور كه حرمت مجسمه سازى باشد.