پایگاه تخصصی فقه هنر

حرمت مجسمه سازی و نقاشی-ج1-ص17

نقد و بررسى روايات نفخ روح

بعضى از علما، با اعترافِ به ضعف سندى و اشكال دلالتى، به مضمون اين اخبار، از باب وثوق به صدور مضمون آنها، فتوا داده اند و به ضعف سندى اعتنايى نكرده اند.

بعضى نيز، براساس مبناى مورد پذيرش خود، پاره اى از اين روايات را معتبر دانسته اند، به خاطر اين كه در سند بعضى از آنها، اصحاب اجماع، مانند: ابن ابى عمير و عبداللّه بن مُسكان واقع شده اند.

لكن نه اطمينان شخصى آنان به صدور مضمون روايات و نه مبناى علمى ديگران به حجيت و اعتبار اخبارى كه اصحاب اجماع در سند آنها واقع شده اند، هيچ كدام، براى ديگرانى كه چنين اطمينانى پيدا نكرده اند و چنين مبنايى را نپذيرفته اند، حجت و معتبر نيست.

بنابراين، بايد اين روايات را مورد بحث و بررسى قرار داد، تا مقتضاى تحقيق در آنها براساس برهان و دليل، روشن شود. بر همين اساس، همه اين روايات ياد شده، از ديدگاه گروهى از محققان فقه و اصول، ضعيف و مردود شمرده شده اند.

حديث مناهى

پيش از اين، سند حديث مناهى بحث شد، در آن جا روشن شد كه اين حديث، از نظر سند، اعتبارى ندارد.

بحث دلالى: بر استدلال به اين احاديث، از چند جهت، اشكال وارد است:

1. به مقتضاى مناسبت حكم و موضوع، التزامِ به ظاهر اين اخبار، مشكل است; زيرا، همان گونه كه بسيارى از بزرگان گفته اند، بر فرض اين كه مجسمه سازى و نقاشى حرام باشد، كيفر آن، جاودانگى در عذاب نيست. زيرا اين نوع كيفر در آيات و روايات، براى كفر و شركِ به خدا و قتل عمد انسان مؤمن و مانند آن ذكر شده است.

بنابراين، يا بايد اين تهديدهاى شديداللحن، نسبت به مجسمه سازان و نقاشان، بر نوعى مبالغه، كه مفيد كراهت است، حمل شود، چنانكه در مورد بسيارى از كارهاى مكروه چنين لحن و سخن تند و شديدى وجود دارد، يا بايد تصوير را به معناى مجسمه سازى و نقاشيِ به انگيزه شرك و ترويج كفر و بت پرستى، معنى كنيم كه آن گاه اين تهديدها، متناسب با مجسمه سازى به اين انگيزه خواهد بود; زيرا كيفر شرك و كفر، عذاب دردناك و عقاب جاودانه است.

2. به فرض بپذيريم اين احاديث، ظهور در حرمت تصوير دارند، اختصاص به مجسمه سازى دارند و نقاشى را در برنمى گيرند; زيرا امرِ به دميدن جان و زنده كردن صورتهاى ساخته شده، ظهور در اين دارد كه آن صورت و شكل ساخته شده توسط صورتگر، همه شرايط و مقتضيات زنده شدن را دارد و فقط تنها چيزى كه كم دارد، روح و جان است.

امّا اگر، تصوير باشد، ولى تصوير درخت و كره، يا حيوان، امّا به گونه نقاشى، نه مجسمه، در اين صورت، صلاحيت و شأنيت اين كه روح در آن دميده شود، ندارد، تا صورتگر وادار به دميدن روح در او شود. وادار كردنِ مجسمه ساز به دميدن روح، صرف تعليق بر امر محال149 يا مطلق تعجيز، بدون در نظر داشتن مناسبت، نيست، بلكه تناسب لحاظ شده و لحاظ تناسب، ايجاب مى كند كه صورت مجسمه حيوان باشد.

امام نيز، همين برداشت را كرده است150.

صاحب جواهر مى نويسد:

(وهى ظاهرة فى كون الصورة حيواناً لاينقص منه شيئ سوى الروح151.)

اخبار نفخ روح، ظهور دارند در اين كه صورت ساخته شده، همه شرايط يك حيوان را دارد، به استثناى روح.

با توجه به توضيحى كه داده شد، روشن شد كه اين روايات ظهور عرفى در اين دارند كه صورتهاى ساخته شده، تمام شرايط و اركان موجود جاندار را دارند، به استثناى روح و جان. اين فقط، بامجسمه بودن صورت مناسب است، نه با اعم از مجسمه و عكس و نقش.

بنابراين، سه توجيهى كه شيخ ذكر كرد تا اثبات كنند كه دميدن روح، در عكس و نقش هم امكان دارد، ناتمام است; زيرا حرف مدعيانِ ظهور روايات در خصوص مجسمه، اين نيست كه دميدن روح در عكس و نقش از نظر عقلى محال است، پس بايد مجسمه مراد باشد، تا اين كه شيخ توجيه كند كه از نظر عقلى دميدن روح در نقش به اعتبار ذرات ريز و لطيف رنگ، يا به اعتبار محل نقش كه پرده و ديوار است، يا به ملاحظه امرِ به دميدن روح در آن، ممكن است.

آرى دميدن روح از نظر عقلى، با يكى از سه توجيه شيخ، ممكن و مقدور است، لكن حرف مخالف شيخ اين نيست كه چون دميدن روح در نقش محال است، پس بايد مراد مجسمه باشد، تا شيخ چنين توجيه كند، بلكه مراد آقايان اين است كه: ظهور عرفى و اولى اين روايات، خصوص مجسمه است و اراده خصوص نقش، يا اعم از نقش و مجسمه، خلاف ظاهر است، هر چند از نظر عقلى امكان داشته باشد. پس روشن شد كه هيچ يك از توجيهات سه گانه شيخ، مشكلى را حل نمى كند.

امام خمينى، اشكال سومى به برداشت شيخ از اين روايات دارد152.

تحقيق درباره روايت ابن عباس

راويان روايت خصال از ابن عباس، از عامّه اند. از اين روى، در كتابهاى رجالى شيعه، هر چند اسامى راويان اين روايت ذكر شده اند، چون يكى از ائمه آل البيت، عليهم السلام، را درك كرده اند و جز اصحاب آنان بشمارند، لكن، هيچ گونه توثيقى در حق آنان ديده نمى شود. روشن است كه ياد نام كسى در رديف اصحاب امام(ع)، دليل توثيق و مدح، به شمار نمى رود.

امّا در كتابهاى رجالى اهل سنّت، مانند: تهذيب التهذيب ابن حجر عسقلانى، الاصابه، الجرح و التعديل رازى و طبقات ابن سعد و… بسيارى از اين اشخاص توثيق شده اند.

مثلاً ابن حجر عسقلانى، ايوب سختيانى153 را سخت ستوده و در حق او نوشته است:

(ثقه، ثبت، جامع، كثيرالعلم حجة، عدل، ثقه لايسأل عن مثله العالِمين العاملين الخاشعين154.)

و مانند تعابير ابن حجر در حق او، از مالك بن انس و ابن حيان و ابوحاتم و ابن سعد و… نقل شده است.