حرمت مجسمه سازی و نقاشی-ج1-ص7
همان گونه كه پيش از اين يادآور شديم، از همه بهتر و مفصل تر، شيخ اعظم در مكاسب به استدلال و اقامه برهان بر اين رأى پرداخته است. ما نخست همه وجوه و دلائل شيخ اعظم را با تمام خصوصيات و جوانب و چگونگى استدلال و اثبات مطلب را نقل و شرح مى كنيم و در بخش مستقلى به نقد آن مى پردازيم.
دلايل حرمت نقاشى جانداران:
از سخن شيخ انصارى، دو ادعا فهميده مى شود:
1. تخصيص حرمت به جانداران.
2. گسترش آن به مجسمه و نقاشى.
براى اثبات حرام بودن مجسمه سازى، به نفى خلاف در فتوا و نصوص تمسك مى جويد و براى اثبات نقاشى، نخست به رواياتى كه آنها را مستفيضه مى داند، استدلال مى كند و در پايان، به تنقيح مناط و بازگويى فلسفه حكم مى پردازد.
روايات
نخستين حديثى كه مورد استدلال قرار مى دهد، بخشى از حديث معروف رسول(ص) است:
(روى عن شعيب بن واقد عن الحسين بن زيد عن الصادق جعفر بن محمد عن ابيه عن آبائه عن اميرالمؤمنين على بن ابى طالب، عليهم السلام، قال: نهى رسول اـ، صلى اـ عليه وآله وسلّم: ان ينقش شيئ من الحيوان على الخاتم111.)
حضرت امير(ع) فرمود: رسول خدا(ص) نهى فرمودند از اين كه شكل و صورت جانداران، بر نگين انگشترى نقش شود.
چگونگى استدلال به حديث اين است كه ظهور دارد در نهى و منعِ از نقاشى موجود جاندار، بر روى نگين انگشترى.
روشن است كه نقش، غير از تمثيل است و آنچه بر روى نگين انگشترى ممكن است انجام بگيرد، كشيدن عكس و نقاشى صورت است نه ساخت مجسمه، بنابراين، ظهور و دلالت حديث بر حرمت نقاشى جاندار روشن است.
2. شيخ اعظم تمسك كرده به حديث نهى از تزيين خانه ها با تصاوير تماثيل. تزيين و رنگ آميزى در و ديوار و سقف و پرده هاى خانه، ظهور در نقاشى و رنگ آميزى و كشيدن شكل و صورت دارد. بنابراين روايت، دلالت بر حرام بودن نقاشى جانداران دارد.
حديث نهى از تزيين خانه ها را، پيش از اين، در مسأله حرمت مجسمه سازى و نقاشى، نقل كرديم. اينك، به نقل دوباره متن آن مى پردازيم:
(قال صلى اـ عليه وآله: أتانى جبرئيل قال: يا محمد ان ربك يقرئك السلام و ينهى عن تزويق البيوت. قال ابوبصير فقلت: وماتزايق البيوت، فقال: تصاوير التماثيل112.)
پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: جبرئيل بر ما وارد شد و گفت: خدايت سلام مى رساند و از تزويق خانه ها نهى مى كند.
ابوبصير از امام صادق مى پرسد: تزويق خانه چيست؟
امام مى فرمايد: صورتگرى تماثيل.
3. از رواياتى كه شيخ اعظم براى حرام بودن نقاشى به آن استدلال كرده، روايت تحف العقول است كه ضمن برشمردن صناعات مباح و مشروع، مى نويسد:
(وصنعة صنوف التصاوير ما لم يكن مَثَلَ الروحانى113.)
و از جمله صناعنهاى مباح و جايز، صنعت صورتگرى است با همه اصناف و أقسامش، به شرط اين كه تمثال و شكل روحانى نباشد.
با توجه به اين كه منطوق اين حديث دلالت مى كند بر جواز جميع أقسام تصوير موجودات بى روح، چه مجسمه و چه نقاشى، پس مفهوم مخالفش اين است كه اگر موجود با روح باشد، تصوير آن جايز نيست، خواه مجسمه يانقاشى. بنابراين، حديث تحف العقول، به دلالت مفهومى تضمنى، حرام بودن نقاشى را اثبات مى كند.
4. يك دسته روايات نقل شده است كه دلالت دارند بر تكليف تصويرگران در روز قيامت به دميدن روح و زنده كردن صورتها و عكس و مجسمه هايى كه ساخته اند. مدلول بعضى از اين اخبار اين است كه تا روح ندمند، عذاب و عقاب مى شوند. با توجه به اين كه هرگز نمى توانند در آن مجسمه ها روح بدمند و آنها را زنده كنند، پس هميشه عقاب خواهند شد. امرِ به تكليف دميدن روح، متناسبِ با تصوير موجودات زنده است، خواه مجسمه باشند، يا نقاشى; زيرا موجود باروح است كه نسبت به او شأنيت دميدن روح صادق است، خواه مجسمه باشد يا عكس و نقش; امّا غيرجانداران، چنين شأنيتى ندارند، چه مجسمه، يا عكس و نقش.
براستدلالِ به اين دسته از روايات اشكالى است كه شيخ در صدد رفع آن برآمده:
اشكال
بعضى از اين اخبار برداشت كرده اند كه مراد از صورت و تمثال، خصوص مجسمه جانداران است، نه اعم از مجسمه و نقش و عكس; زيرا كه دميدن روح، جز در مورد مجسمه ممكن و متصور نيست. اگر كسى روايات را توجيه كند كه صورتگران و مجسمه سازان، نخست مكلّف و موظّف مى شوند كه نقش و عكسها را جسميّت ببخشند و سپس روح در آنها بدمند. اين توجيه خلاف ظاهر أخبار و محتاجِ به قرينه است كه چنين قرينه اى وجود ندارد.
بنابراين، ظاهر اخبار اين است كه مراد تصوير جانداران به گونه مجسمه باشد و شامل نقش و عكس چون محذور عقلى دارد نمى شوند؟
پاسخ
الف. دميدن روح در نقش و عكس كه عرضند، به ملاحظه و اعتبار محل و موردى كه عكس بر روى آن كشيده شده است، كاملاً ممكن و خالى از هرگونه اشكال عقلى است; زيرا محل و معروض عرض، مثل ديوار يا پارچه، جسم است و هر جسمى، قابليت و شأنيت دميدن روح را دارد.
ب. دميدن روح در خود نقش و عكس كه عرضند، هيچ گونه منع عقلى ندارد و مهمترين دليل بر امكان وقوع آن است. زيرا امام(ع)، در مجلس خليفه عباسى به عكس شيرى كه بر روى پرده يا پُشتى خانه خليفه نقاشى شده بود، امر كردند و به اذن الهى، آن عكس جان گرفت و دلقك متهتكِ خليفه خبيث عباسى را پاره كرد و بلعيد. بنابراين، معلوم مى شود دميدن روح در نقش و عكس روى پرده و مانند آن، امتناع عقلى ندارد و چيزى كه امكان ذاتى داشته باشد، مى شود ممكن و امرِ به ممكن، ممكن است.
ج. اصولاً، ممكن است دميدن روح و جان در عكس و نقش، به ملاحظه ذرات ريز و لطيف جسمانى رنگ باشد; زيرا رنگ و جوهر، خود، داراى ذرات لطيف جسمانى هستند و هر جسمى و گرچه لطيف، شايستگى دميدن روح را دارد; بنابراين وجه نيز امرِ صورتگر به دميدن روح در عكس و نقش، مستلزم محذور عقلى نيست، تا به خاطر آن،رفع يد از ظهور اخبار، در اعمِ از مجسمه و نقاشى بشود.
خلاصه سخن شيخ اين است كه: تنها ذكر لفظ نفخ در اين دسته از روايات، عرفاً صلاحيت ندارد كه قرينه باشد بر اختصاص صورت و تمثال به مجسمه; بلكه اين روايات، ظهور در اعم از مجسمه و نقاشى دارند، پس مدعاى ما، كه حرام بودن نقاشى جاندار باشد، اثبات مى شود.
5. شيخ، به حديث صحيح محمدبن مسلم تمسك كرده و آن را أظهر اخبار باب در دلالت بر مدعايش مى شمرد:
(عنه عن ابيه عن حمّاد بن عيسى عن حريز بن عبداـ عن محمّدبن مسلم قال: سألت أبا عبداـ، عليه السلام، عن تماثيل الشجر والشّمس والقمر؟ فقال: لابأس ما لم يكن شيئاً من الحيوان114.)
محمدبن مسلم مى گويد: از امام صادق، عليه السلام، راجعِ به تماثيل درخت و خورشيد و ماه سؤال كردم.
امام فرمود: تصوير جايز است به شرطى كه تصوير جانداران نباشد.
چگونگى استدلال به اين حديث شريف بر حرام بودن نقاشى به اين بيان است: ذكر خورشيد و ماه، قرينه و دليل است كه مراد از تماثيل، خصوص نقش و عكس است; زيرا آنچه در مورد خورشيد و ماه متعارف و معهود است، كشيدن عكس و نقش آنهاست، نه ساختن مجسه آنها; بنابراين، اگر به مقتضاى دلالت منطوق حديث، تمثال، يعنى نقش و عكس و رسم غيرجانداران، جايز باشد، مفهوم مخالفش اين است كه نقش و عكس موجودات جاندار اشكال دارد.
وجه اين كه شيخ نوشت: (اين روايت از جهت دلالت بر حرمت نقاشى از ديگر روايات ظاهرتر و روشن تر است.) اين است كه مى نويسد:
(در مورد خورشيد و ماه، آنچه متعارف است، تصوير به گونه نقش است، نه اعم از نقش و مجسمه.)
6. حديث ديگرى كه شيخ براى استدلالِ به حرام بودن نقاشى، مورد اشارت قرار داده است، روايت اصبغ بن نباته است. اين حديث در بسيارى از جوامع روائى شيعه، مانند محاسن، فقيه، معانى الأخبار و تهذيب الاحكام به يك سند از اصبغ بن نباته از حضرت امير، عليه السلام، نقل شده است.
(عن ابيه عن ابن سنان عن ابى الجارود عن الاصبغ بن نباته قال: قال اميرالمؤمنين عليه السلام: من جدّد قبراً، او مَثَّل مِثالاً فقد خرج من الاسلام115)
على، عليه السلام، فرمود: هركس قبرى را تجديد، يا تمثالى را تصوير كند، همانا از اسلام خارج است.
استدلال به اين حديث، فرع بر اين است كه تمثال به معناى صورت باشد; از اين روى شيخ مى نويسد:
(با توجه به اين كه مثال و صورت، چنانكه فاضل هندى در كشف اللثام از اهل لغت نقل كرده است، هم معنى هستند، همان طورى كه صورت ظهور در جانداران دارد، چه مجسمه و چه نقاشى، مِثال نيز، چون مترادف با آن است، در همين معنى ظهور دارد. با پذيرش اين مقدمه كه مِثال مترادف صورت است، صورت ظهور در تصوير جانداران دارد، چه مجسمه باشد، چه نقاشى اين حديث دلالت بر حرام بودن نقاشى خواهد داشت.)
7. شيخ، پس از ذكر اخبار و برداشت اين كه روايات، دلالت بر حرام بودن تصوير، به گونه نقاشى دارند، اين برداشت را با اشاره به جوّ و شرائط حاكم بر زمان صدور روايات تأييد مى كند و مى نويسد:
(در اصل، آنچه در تصوير رايج و متعارف و مورد تقاضاى مردم بوده، همانا تصوير، به گونه عكاسى و نقاشى است. صورتگران، شكل و صورت مردان و زنان و ديگر جانداران، مانند: پرندگان را به گونه نقش و عكس تصوير كرده اند و پيكرتراشى و مجسمه سازى جانداران، متعارف و رايج نبوده و چندان متقاضى و خريدار هم نداشته و طبيعى است كه روايات، در برگيرنده بيان حكم چيزى خواهند بود كه مورد ابتلاى مردم و در جامعه رائج و مطلوب باشد و حمل روايات بر چيزى كه مورد ابتلا نيست و رواج و شيوع ندارد، بى وجه است.
بنابراين، روايات از تصوير به گونه نقاشى و عكاسى كه رواج و شيوع داشته و مورد ابتلاء و تقاضاى مردم بوده است، نهى و منع مى كنند، نه از خصوص مجسمه سازى كه خيلى متعارف و معهود نبوده است.)
8. شيخ مى نويسد
(ظاهر اخبار و ادله اين است كه حكمت حكمِ به حرام بودن تصوير، همانندى به خالق است در جانداران و اعضاى آنها برابر هيأت و شكلهاى طبيعى و جذاب و زيباى آنها كه بشر از كشيدن عكس و نقش آنها ناتوان است، تا چه رسد به اختراع و ساختن مجسمه آنها.)
به خاطر اين كه فلسفه حرمت تصوير، تشبّه به خداوند و كار خدايى كردن و اداى آفريدگار را درآوردن است، بعضى از بزرگان فقه، مانند شيخ جعفر كاشف الغطاء در شرح قواعد مى نويسد:
(جايز نيست كه افراد مكلّف امكانات و زمينه تصوير و مجسمه سازى را براى غير مكلّفان، مانند كودكان و ديوانگان فراهم كنند; چون تصوير، همانندى به خالق است و كارى است قبيح و ممنوع و به خاطر اين كه منتهى به شركت و ادعاى خالقيت در برابر خدا مى شود، به هر وسيله ممكن، بايد ازوقوع و تحقيق خارجى اين كار قبيح و ممنوع، جلوگيرى كرد116.)
شيخ پس از آن كه مناط و فلسفه حرمت را همانندى به خالق ذكر مى كند و از سخن كاشف الغطاء نيز، تأييد مى آورد، در مقام اثبات مدعاى خود، كه حرام بودن نقاشى است، همانند حرمت مجسمه سازى مى نويسد:
(روشن است كه آنچه موجب تشبه به خالق مى شود و اين عنوان قبيح و ممنوع بر آن صدق مى كند، آفريدن اعجاب برانگيز شكل و صورت جانداران است، خواه به گونه مجسمه باشند يا نقاشى.
طبيعى است كه ماده و جسم داشتن، در جذّابيت و خوشايندى و تحسين و شگفت انگيزى تصوير دخل و تأثيرى ندارد، بلكه آنچه در اين جهات مؤثر و دخيل است، جاندار بودن است خواه تصوير آن، به گونه مجسمه باشد، يا عكس.
بنابراين، توجّه به فلسفه حكم نيز، دليل و شاهدِ مدعاى ماست كه نقاشى و ساختن مجسمه جانداران، حرام است.)
اين بود مجموع وجوه و دلايل هشتگانه شيخ بر حرام بودن نقاشى جانداران.
امّا آنچه از كلمات ديگر فقها استفاده مى شود اين است كه دليل عمده قائلين به حرام بودن نقاشى، رواياتى است كه از تصوير نهى و منع كرده اند و صورت هم، ظهور در اعمِ از مجسمه ونقاشى دارد، از اين روى، تصوير جانداران، به گونه نقاشى، همانند تصوير آنها به گونه مجسمه، حرام دانسته شده است.
فاضل نراقى در مستند الشيعه117، محقق اردبيلى در مجمع الفائده118، سيد در رياض119 به پيروى از شهيد ثانى در مسالك120 (همه جزء طرفداران حرمت نقاشى هستند) به اين دليل اعتماد و استدلال كرده اند كه در روايات آنچه مورد نهى واقع شده، تصوير صورت است و صورت، مجسمه و عكس و نقش را در بر مى گيرد، منتهى به شرط اين كه صورت جانداران باشد.
صاحب جواهر نيز، با اين كه به جواز نقاشى نظر دارد، مستندِ آنان را كه قائل به حرمت هستند، چنين بيان مى كند:
(ولاطلاق الصورة فى النصوص أفتى جماعة بحرمة تصوير ذوات الارواح مطلقا. مجسمة او غيرمجسمة121.)
به خاطر اطلاق صورت در روايات نسبت به مجسمه و غيرمجسمه، گروهى از فقها، فتواى به حرمت تصوير جانداران داده اند، چه مجسمه و چه غيرمجسمه.