حرمت مجسمه سازی و نقاشی-ج1-ص5
براين استدلال، چندين اشكال وارد است كه به بعضى اشاره مى كنيم:
1. ادعاى ظهور و انصرافِ برخاسته از غلبه وجودى و استعمالى، شايد در مورد مجسمه سازى قوى تر باشد نسبت به نقاشى; زيرا آنچه به حسب استعمال و از نظر تحقق و وجود خارجى غالب و رايج است،مجسمه سازى است، نه نقاشى چنانكه در موارد ديگر، مطرح كرده ايم.
2. چنانكه شيخ انصارى بيان كرده اگر بپذيريم كه تصاوير و تماثيل، به حكم غلبه وجودى و استعمالى، انصراف و ظهور در خصوص نقاشى دارند، همان طورى كه اين الفاظ در ناحيه اخبار مخصص و مقيد، كه دليل جوازند، به نقاشى انصراف دارند، در ناحيه عمومات و مطلقات كه دليلِ بر نهى و منع اند نيز، بايد به نقاشى منصرف باشند; زيرا منشأ ظهور و انصراف لفظ صورت و تمثال در خصوص نقاشى، غلبه وجودى و استعمالى است و اين، موجب انصراف اين الفاظ به نقاشى مى شود، در همه جا، خواه در مقيدات، يا در مطلقات.
اگر انصراف و ظهور، برخاسته از غلبه وجودى و استعمالى را پذيرفتيد، نتيجه اين مى شود كه روايات منع، يعنى مطلقات، فقط از نقاشى نهى مى كنند و روايات جواز، يعنى مقيّدات، فقط نقاشى را جايز مى دانند.
آن گاه بر اثر تعارض و جمع بين اين دو دسته روايات، ناگزير مى شويم كه روايات منع را حمل بر كراهت نقاشى كنيم; زيرا دلالت مطلقات بر منع، به گونه ظهور است و دلالت مقيّدات بر جواز، از نوع نص يا اظهر است و در مقام جمع، حمل مى كنيم ظاهر را بر نص، يا اظهر. نتيجه، كراهت نقاشى مى شود.
و امّا نسبت به حكم مجسمه سازى، روايات ساكت هستند و حكم آن را بايد از دليل ديگرى، غير از روايات، استفاده كنيم كه آيا جايز است يا ممنوع.
بنابراين، نتيجه اين تلاش فنى و اصولى، اولاً، اثبات كراهت نقاشى است و ثانياً، سكوت روايات، نسبت به حكم مجسمه سازى، در حالى كه هيچ يك از اين دو نتيجه، مقصود و مراد اين نظريه، يا فرضيه نيست; زيرا غرض، ثابت كردن حرمت مجسمه سازى است و اين هدف، از اين روايات، ثابت نمى شود.
پس نتيجه اين استدلال نفى مدعاست، نه اثبات آن.
پرسش: صورت و تمثال در اخبار جواز، كه مقيدات هستند، به حكم غلبه استعمالى و وجودى، ظهور و انصراف در نقاشى دارند، ولى در اخبار منع، كه عمومات و مطلقات باشند، چنين انصراف و ظهورى محقق نمى شود.
پاسخ: اين حرفى است بر خلاف صناعت و تناقضى است آشكار; زيرا بازگشت به اين مى كند كه غلبه وجودى و استعمالى، منشأ ظهور و انصراف هست و نيست. در نتيجه اين نظريه يا فرضيه مردود و باطل است.