پایگاه تخصصی فقه هنر

حکم نقاشی و مجسمه سازی از نگاه شریعت (2)-ج1-ص14

اگر بپذيريم اين روايت بر حرمت بازى با تصاوير دلالت دارند ، بين حرمت بازى باحرمت نگهدارى آنها ملازمت وجود ندارد ; زيرا حرمت بازى اعم از حرمت نگهدارى مىباشد. (29)

دليل پنجم :رواياتى است كه مى گويند : مجسمه هايى كه براى حضرت سليمان ساختهمى شده مجسمه هاى مردان و زنان نبوده است . اين انكار چنانكه از ظاهر آيههويدا است به خواست سليمان نسبت به نوع مجسمه هاى ساخته شده بازگشت دارد نهبه اصل كار مجسمه سازى . پس از اين روايات دلالت دارند كه درخواست داشتن مجسمهاز جمله منكراتى است كه شايستهٌ مقام نبوت نيست .

شيخ انصارى از استدلال به اين دسته از روايات چنين پاسخ داده است :

ظاهر آنچه در تفسير آيه ٌشريفه[ يعملون ما يشاء من محاريب و تماثيل] … رسيدهاين است كه ائمه ( ع ) خواسته اند بگويند : چنان نبوده كه سيلمان از آنهاساختن مجسمه مردان و زنان را خواسته باشد ، به اين معنا كه به آنها در اينكار اذنى داده باشد يا كار آنها را امضاء كرده باشد . (30)

براين گفتار در(بلغة الطالب) چنين اشكال كرده است:

موصول درجملهٌ (مايشاء) مفعول فعل(يعملون) است. پس موصول عبارت است از معمول ودست ساختهٌ آنها[جنيّان] است. بنابر اين متعلق مشيّت، خود معمول و دست ساختهٌآنها است. از طرفى فرض ا ين است كه امام (ع) اعلام كرده كه مقصود از مجسمه ها،تمثال مردان و زنان نبوده بلكه تصاوير درختان، خورشيد و ما ه مقصود است.

نتيجهٌ اين سخن آن است كه اگر سليمان وجود مجسمه ها را خواسته بود كار منكرىانجام داده بود والاّ اگر چنين خواستى منكر نباشد معنا ندارد ائمه (ع) تعلقمشيّت سليمان به تمثال مردان و زنان را انكار كرده با شند. اين نتيجه به هيچوجه جاى مناقشه ندارد… ممكن است گفته شود: آنچه به حسب لفظ ظهور دارد رجوعخواست سليمان به دست ساختهٌ آنها است، الاّ اين كه ظاهراً چنان نيست كه هرگاهپيامبرى صرفاً به كارى مرجوح علاقه و ميل نشان دهد مادامى كه اثر اين علاقه وميل ظاهر نشود بلكه درمقابل مخالف آن ظاهر شود، با مقام و منصب پيامبرى اومنافات داشته باشد. به عنوان مثال اگر پيامبر(ص) بردگى و كشته شدن نزيكان خودرا دوست نداشته باشد بلكه در مقابل راحتى آنها را دوست داشته باشد و با اينحال فرمان به كشتن و اسارت آنها بدهد، باعصمت و مقام نبوت او منافات ندارد. و از اين بيان مى توان نتيجه گرفت كه انكارائمه (ع) به اذن و امضاى حضرت سليمان برمى گردد نه صرف خواست او. (31)