پایگاه تخصصی فقه هنر

حکم نقاشی و مجسمه سازی از نگاه شریعت (2)-ج1-ص4

(يكلف ان ينفخ فيها وليس بنافخٍ.)… ظاهر اين مستفيضه آن است كه تصويرموجودى حرام است كه چگونگى ايجاد آن با نقاشى و دميدن روح بسان انسان وسايرحيوانات باشد. دراين صورت اگر تصوير حيوانى را به صورت كامل و تمام نقاشىكند و دميدن روح را هرچند با مسامحه و مجاز در آن تصوير جاى نهد، گويا بهخالق جانها دراين جهت كه آدمى را دررحم مادر به تصوير مى كشد خود را همانندساخته است. چنين است كه روز قيامت به او خطاب مى شود: اى مصوّر! همان گونه كهخداوند در صورتهاپس از تكميل آن روح را مى دمد، تو نيز در نقاشى خود روح رابدم!با اين توضيح موجوداتى چون جنّ، شيطان و فرشته كه كيفيت ايجاد آنها بدون تصويرو آفرينش تدريجى و بدون تسويه و دميدن است; بلكه به صورت بديع و آنى است. حالچه آنها را مجرّد بدانيم يا ندانيم در آنها بسان حيوانات روح دميده نمى شود ـاز حوزه ٌاين روايات خارجند. رواياتى كه تنها تكيه گاه درحرمت مجسمه سازىاست; زيرا اوّلاً; درحدّ استفاضه است و ثانياً; سند برخى از آنها همچون مرسلهٌمحمد بن ابى عمير معتبر است.

افزون بر اين، مظنون بلكه ظاهر از مجموع روايات اين است كه جهت حرمت نقاشى ومجسمه سازى، تشبّه و همسانى با خالف هستى در تصوير گرى است كه ازجمله صفاتويژهٌ خداوند است و نقاشى خيالى از موجودات مزبور(جنّ و فرشته) تشبّه بهخداوند متعال نيست; زيرا اين شخص آن موجود خيالى را از روى همسانى درتصويرگرى با خداوند ترسيم نكرده تا نقاشى او تشبّه به خداوند باشد. مگر گفته شود:

به هر حال اين شخص درمطلق تصوير و نقاشى خود را با خداوند شبيه ساخته است. ضعفاين سخن آشكار است.

لازمهٌ سخن ما آن نيست كه نقاشى حيوان غيرموجود بسان عنقاء يا موجودى كه داراىچند سراست را جايز مى دانيم; زيرا مدعى نيستيم كه ادّلهٌ منع نقاشى تنها بهحيوانات موجود درخارج اختصاص دارند; بلكه مدعى هستيم كه اين ادله به موجوداتىاختصاص دارند كه موجوديت آن بسان موجوديت حيوانات با خلق و نقاشى باشد وموجوداتى كه ياد شده يعنى جنّ ، شيطان و فرشته چنين نيست. به علاوه اگر ملتزمشويم كه دربرخى از مصاديق مورد نقض، نقاشى حرام نيست، بعدى ندارد و تالى فاسدنظريهٌ نخستين ما نخواهد بود.(4)

ممكن است گفته شود: تقييد برخى از اخبار حرمت نقاشى به تصوير و خلق تدريجى ودميدن روح موجب آن نمى شود كه اين دليل شامل جنّ، ملك و فرشته نباشد; زيرااين حقايق نزد عرف نيز چنين است. آنچه بيان شد كه آفرينش آنها دفعى است ـ كهدرجاى خود بحث شده است ـ براى عرف ناشناخته است. از طرفى مى دانيم كه در تشخيصمصداقهاى مفاهيم نظر عرف ملاك است; چنان كه درتشخيص خود مفاهيم نيز مناط نظرعرف است. بنا بر اين ادعاى خارج بودن اين نمونه ها از حوزهٌ روايات، قابلپذيرش نيست.

به علاوه، خصوصيات برخى از روايات به ساير مطلقات سرايت نمى كند; زيرا هردوىآنها مثبتند. بنا بر اين وجهى ندارد كه ما از عموم ادله اى كه از ساخت وآفرينش تصاوير به استثناى غير جانداران نهى كرده، دست برداريم.

به علاوه حكمت حرمت تشبّه و همسانى با خالق درتصوير گرى بوده است و چنين حكمتىدر بارهٌ اين نمونه ها و نقاشيهاى خيالى ـ هرچند كه داراى موجوديت خارجى نباشدـ صادق است ووجهى ندارد كه صفت تصوير گرى را به تصاوير موجود خارجى مقيدسازيم.